اي روي تو آفتاب کونين
شاعر : عطار
ابروي تو طاق قاب قوسين | | اي روي تو آفتاب کونين | نقدي روشن چو چشم تو عين | | بر روي جهان نديده چشمي | يک چشمه نديد چشم بحرين | | جز چشمهي کوثر لب تو | مويي آمد ميانش مابين | | ديدم کمر تو را ز هر سوي | جان به که کنم نه کان به ميتين | | چون تو گهري ز کان جاني | از لعل تو يک شکر کند دين | | ميرفت دلم به غرق تا بوک | بربود و کشيد در عقابين | | زلفت چو عقاب در عقب بود | خال تو بس است قرةالعين | | گر ديدهي من سپيد کردي | درد تو بسي است ثانياثنين | | در غار غم تو جان ما را | القاي عصا و خلع نعلين | | افکندهي تو شدم که شرط است | نوري که ازوست اين همه زين | | چون روي تو ميدهد به خورشيد | کز پرتو توست نور کونين | | تا چند بر آفتاب بندي | در عين عيان ما بود شين | | گر جمله فروغ تو ببينيم | کي در غلط اوفتيم در عين | | گر در غلط اوفتاد در علم | از مطلب کيف و مطلب اين | | عطار درين سخن برون است | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}